چرا مهندسی صنایع را گلابی می گویند؟
واقعیت این است که نسبت به رشته های مهندسی دیگر که عمق فنی دارند در مهندسی صنایع شما هم علم کسب می کنید هم لذت می برید، دقیقا مثل اینکه گلابی شیرین و آبدار در دستتان است و هر از گاهی به آن گاز می زنید.
اگر از کلیت آسان بودن فنی این رشته نسبت به رشته های مهندسی دیگر بگذریم می بینیم که مهندسی صنایع یک مهندسی مدیریتی است که واقعا سخت تر از همه رشته های مدیریتی و البته سخت تر از همه رشته های فنی است.
چرا چنین ادعایی می کنم؟
در رشته های مهندسی همیشه با واقعیت های تکرار پذیر مثل ربات ها و ماشین آلات و واکنش های تکرار پذیر مواجه هستید که تکرار پذیری این رویداد ها سبب می شود شما بعد از مدتی کمترین فشار فکری و تنش کاری را تجربه کنید. اما مهندسی صنایع پویاست چون در همه ی تصمیم گیری ها یک طرف تصمیم گیری اش مرتبط با روابط انسان ها و روحیه و حالات جسمی و روانی آنهاست.
مهندس صنایع کارش از همه رشته های مدیریتی سخت تر است چون باید علم مدیریت را در عمل بکار ببندد و فقط خواندن تئوری ها و بحث های کلامی نیست بلکه باید عواقب هر تصمیمی را به جان بخرید.
اما در عمل اگر به افراد عامی بگویید لطفا مهندسی صنایع را تعریف کنید. دریا یا اقیانوس که عمقش از چندسانتی متر تا یک متر متفاوت است را برایتان به تصویر می کشند.
این تعریف برای شخصی که هیچ علمی از این رشته ندارد شاید تعریف خوبی محسوب شود ولی یک مهندس صنایع واقعی می داند این اقیانوس پر از جزیره است و در اقیانوس با عمق ۱ متر اصلا نیازی به شنا کردن نیست و نمی توانید از پتانسیل های خود بهره بگیرید، این تعریف در نگاه اول تنها بیان گر وسعت و پهناوری این رشته است و لا غیر.
دانشجو مثل یک گلدان است و هر رشته تحصیلی هم مثل یک گل که قرار است در ظرف چند سال در این گلدان پرورش پیدا کند با این تفاوت که مهندسی صنایع مثل یک گلدان پر از گل و قلمه و جوانه است و شما مختارید هر کدام از این گل ها را که دوست دارید برگزینید و پرورش دهید .
رشته های مهندسی دیگر تنها یک گل دارند و مسیر کاری شان از ما مشخص تر است از ابتدا می دانند که چه باید بکنند تا به خوبی گلشان پرورش پیدا کند، ولی کار ما خیلی سخت تر است چون یک مشت بذر داریم و کلی گزینه برای انتخاب.
اگر عاقلانه بنگریم می بینیم باید خوبی و بدی های هر گلی را بررسی کنیم و ببینیم کدام گل را می توانیم پرورش بدهیم؟ کدام گل رسیدگی کمتری می خواهد،؟ کدامیک زودتر ثمر میدهد، در کل بررسی میکنیم که کدام گل با روحیه ما سازگار تر است.
ولی در مقابل یک فرد آماتور چه کار می کند؟ با خوشحالی بذرها را مشت مشت می کارد، آبیاری هم می کند و منتظر می شود تا نتیجه را ببیند. این فرد اطلاعی از گل ها و شرایط نگهداری آنها ندارد یکی آب بیشتری می خواهد یکی آفتاب، به قول معروف دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند، چندین پادشاه که جای خود دارند.
در صنایع هم روش کاری ما دقیقاً اینگونه است دانشجویان تقریبا همه علوم فنی و مدیریتی را به صورت آمیخته یاد می گیرند از جمله ،روش های تولید، روشهای حل مساله با استفاده از تحقیق در عملیات، برنامه ریزی تولید، کنترل کیفیت، تضمین کیفیت، کنترل پروژه، کنترل موجودی و طرح ریزی واحد های صنعتی.
واقعیت این است که وقتی مدرک می گیریم، فکر می کنیم همه پیش نیاز ها را پاس کرده ایم ولی اینگونه نیست و در دانشگاه تمام ابرازهایی را که نیاز است را به ما نمی دهند.
بنده خدا اساتید (با این ترم هایی که نصفش رسماً تعطیل و نصف دیگرش را هم دانشجوها تعطیل می کنند) اگر درس خودشان را بتوانند تمام کنند کار بزرگی کرده اند ما هم که مثل دبیرستان عادت داریم تا تنها هر تکلیفی را که مجبور باشیم انجام دهیم و اگرنه مطالعه دیگری نداریم.
این موضوع سبب می شود که در پایان شاهدیم که یک گلدان داریم که واقعا معلوم نیست چه گلی در آن پرورش داده ایم؛ یک سری خشک شدند، یک سری جوانه زده اند اگر خوش شانس باشیم چند گیاه بی حال داریم، این زمانی است که می گوییم دیدید ۱۴۴ واحد پاس کردیم هیچ چیز هم یاد نگرفتیم؛ اما ما فقط یک لیسانس داریم، ولی آیا واقعا لیسانس داریم؟ آیا واقعاً به همه علوم یک لیس زدیم و مزه شان کردیم که به دنبالشان برویم؟
وقتی می خواهیم جذب بازار کار شویم می بینیم همه چیز بلد هستیم ولی هیچ چیز بلد نیستیم، چرا؟ چون بی خیال بودیم و به دنبال مطالب نرفتیم، به مهندسی های دیگر نگاه کردیم گفتیم خب بالاخره ما هم مهندس می شویم.
با خوشحالی می گوییم بچه های مهندسی های دیگر به ما حسودی می کنند و می گویند گلابی، بین خودمان بماند درس ها هم همه راحت هستند و در دوران تحصیل از هیچ تفریحی چشم پوشی نمی کنیم، ما هم درخواب و خیالهای خوش که ما مدیر هستیم و بقیه مهندس ها دارند کف کارخانه خاک می خورند.
متاسفانه این روش کاری است که خیلی از ما پیش می گیریم و بعد از۴ سال می گوییم آیا اینم رشته بود؟ راست هم می گوییم چون توقع معجزه داشتیم ولی محقق نشد.
اگر می خواهیم مثل این دسته از افراد نشویم می بایست یک حوزه را انتخاب و خودمان را در آن پرورش بدهیم، اولش سخت است من خودم می گفتم تا فلان درس پاس نشد نمی روم دنبالش حالا بگذار مدرک را بگیرم خدا بزرگ است، نه این طرز فکر کاملاً اشتباه است مگر اساتید چه چیزی می خواهند بگویند؟ خودتان شروع به مطالعه کنید، اینترنت هم که پر از جزوه و اطلاعات است.
اگر حوزه کیفیت را دوست دارید تمام دوره های کیفیت را شرکت کنید هر مدرک ایزو که می توانید بگیرید، لااقل بعد از ۴ سال اگر گفتند کنترل کیفیت آماری بلدید مات و مبهوت نمانید.
وقتی در مورد مدرک گرفتن تاکید می کنم منظورم اصلا مدرک بدون علم نیست ، (زمان ما مدرک هر ایزو ۱۰ تومان هزینه داشت از کشورهایی که فکرش را نمی کردی ولی بار علمی نداشت)سعی کنید کار یاد بگیرید در کنارش هم مدرکهای مورد نیاز را بگیرید، اگر کنترل پروژه را انتخاب کردید سریع کار با MSP را یاد بگیرید، اگر نمی توانید کلاس بروید این همه فیلم آموزشی و کتاب؛ به هر حال هر حوزه ای را انتخاب کردید مسلط شوید در ادامه هم اکسل و اکسس را حتما یاد بگیرید.
لُب کلام اگر بخواهید می توانید همه کاره می شوید ولی اگر نخواهید یک مهندس افسرده خواهید بود.
سپاس
2 دیدگاه
حدیث
سلام.می شه تمام گرایش های مهندسی صنایع در ارشد رو کامل تو ضیح بدین با اینکه هر گرایش مربوط به چه شغلی با چه وظایف و انعطافی و پیشرفتی هست؟
محمد حسین عامری
سلام در حوصله قسمت نظرات نیست
سپاس