ارتباطات ما همیشه بر روی کیفیت زندگی ما اثر میگذارند، تصمیمات مهم زندگی ما، تحت تأثیر نوع و کیفیت روابطمان تعریف میشوند.
علل شکلگیری روابط به دو منشأ برمیگردد وابستگی و دلبستگی.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ میخواهمت ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ.
اما دلبستگی ﯾﻌﻨﯽ میخواهمت ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ.
اگر علت ایجاد روابط وابستگی است این بدان معناست که هر جای خالی را میتوانیم با شخصی که ویژگیهای مشابه ای را دارد بهسادگی پرکنیم چراکه نیاز ما سبب ایجاد و بقای روابط است.
اگر نوع روابط ما بر اساس دلبستگیها شکلگرفته باشد دیگر داستان بهسادگی قبل نیست بهجرئت میتوان گفت نمیتوان کسی را پیدا کرد که بتواند جای خالی شخص دیگری را پر کند.
مسئله قابلتوجه این است که دلبستگی فراتر از وابستگی است، مثلا روابط کاری ما از نوع روابط با علل وابستگی است.
اما در مورد روابط خانوادگی ما با نزدیکان و افراد درجهیک کیفیت روابط و علل آن از وابستگی به دلبستگی ارتقا مییابد.
وابستگیها ﺭﺍ غریزه، ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ به ما میآموزند ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ میدهند، ﺍﻣﺎ دلبستگیها ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی ما ﻫﺴﺘﻨﺪ.
پس دوست داشتنها و عشق ورزیدنهای ما ناشی از دلبستگی ماست نه وابستگی.
اگر کسی توانست جای عشق شمارا بگیرد به این معناست که شما تنها فکر میکردید عاشقید و رابطه شما پیرامون نیازها شکلگرفته بوده است نه عشق و علاقه واقعی.
خداوند متعال به ما مشتاق است و ما به او محتاج، چه زیبا میشود اگر رابطه ما فراتر از وابستگی و نیازهای ما به خالق باشد و ما هم به خالقمان مشتاق باشیم.
افرادی را دیده اید که وقتی نمی توانند به خواسته شان برسند خالق را رها می کنند، این افراد نوع رابطه خود را صرفا وابستگی تعریف کرده اند.
راز آرامش روانی در این است که بتوانیم روابطمان را به روابط ناشی از وابستگی و دلبستگی تقسیم کنیم و روابط مبتنی بر دلبستگی را اساس و معیار زندگیمان قرار بدهیم. چون دلبستگیهایمان داراییهایی هستند تکرار نشدنی.