وقتی با مانعی در زندگی مواجه میشوم دو حالت ممکن است در پیش باشد، یکی اینکه مطمئن شوم که کاری نمیتوانم انجام دهم و خدا را شکر میکنم که راهنماییام کرد تا انرژی و عمرم را به سمتی ببرم که در آن استعداد و توانایی دارم.
حالت دوم این است که مانع موقت است و با تواناییها و استعدادهایم یا راهی پیدا خواهم کرد یا راهی برای عبور از آن مانع خواهم ساخت.
مواجه با موانع درس بزرگی برایم به همراه داشت، فهمیدم کارهایی که میتوانم انجام دهم چنان مهم هستند که زمانی برای کارهای غیر مهم باقی نمیگذارند. پسازآنبه بعد اولین و آخرین اولویتم استعدادهای خدادادیام شدند و شکوفا کردن آنها کوچکترین سپاسگزاری بود که میتوانستم در برابر خالقم انجام دهم.
هیچ موقع در ورزشهای مبتنی بر توپ مثل فوتبال و فوتسال و والیبال و.. توانایی مطلوبی نداشتم، شاید زمانی برایم آزاردهنده بود و این ناتوانی آزارم میداد اما با باور به اینکه باید بر روی تواناییهایم و کارهایی که میتوانم انجام دهم تمرکز کنم اطمینان یافتم که ناتوانیها بخشی از واقعیتهای سرنوشتساز در زندگی ما هستند.
بنابراین اگر کسی از من بپرسد حسم در مورد ورزشهای توپی چیست؟ میگویم تواناییهایم آنچنان مرا با خود درگیر کردهاند که فرصت ندارم به ناتوانیهایم و حس و حال ناشی از آنها فکر کنم.
بیراه نیست اگر اینگونه بگویم که خدا زندگیام را چنان نقش داده است تا در مسیری قرار بگیرم که در زمان محدود حیاتم به سمت تعالی و رشد حرکت کنم.
انسان اگر از بند محدودیتها آزاد بود هیچگاه نمیتوانست مسیر درست را تشخیص دهد، زیرا جذابیت مسیرهای مختلف و تجربههای جدید موجود در هر مسیر چنان او را به خود سرگرم میکرد که قبل از انتخاب مسیر درست عمرمحدودش به پایان میرسید.
محدودیت عمر آدمی او را مجاب میکند که با برنامهریزی عمل کند، ثمره وجود این محدودیت نیاز و اختراع ساعت و تقویم بود که او را مجاب کرد تا لحظات عمرش را افسار بزند و کنترلش را در دست بگیرد.
تقویم مهمترین و اساسیترین اختراع آدمی است چراکه ارزش هر ثانیه و دقیقه و ساعت را به او گوشزد میکند. هرروز 86400 لحظه در اختیارمان است که به نحو احسن از آنها بهره ببریم، اینکه 86400 ثانیه از عمرمان که معادل 24 ساعت است را در جهت رشد و تعالی یا افول و نزول صرف شود در اختیار ماست.
مثال ارزشافزوده لحظات عمر مثال یخ فروشی است که شب دستخالی به خانه برمیگردد یا یخها را فروخته و جیبهایش پرپول است یا یخها آب و تمامشدهاند واوهیچ بهرهای نبرده است.
عمرمحدود آدمی به او اجازه نمیدهد تا وقتش را تلف کند بنابراین اطرافم را تنها از کسانی پر میکنم که میخواهم باشند و کسانی که با من هم مسیر نیستند و ایجاد ارزشافزوده از لحظات عمرشان برایشان بیاهمیت است در کنارم جایی ندارند.
ما محدود به زمان و مکان هستیم، پذیرش محدودیتهایمان به ما کمک میکند تا بتوانیم خود را بهتر با توجه به شرایط موجود تعریف کنیم.
مدتهاست که تلاش میکنم تا هرروزم را همچون آخرین روز از عمرم سپری کنم.
چرا آخرین روز از عمرم؟
دیجی کالا را حتماً دیدید که با پیشنهادهای ویژه چندساعته شمارا چگونه تحت تأثیر قرار میدهد تا خرید کنید. انسان تا محدودیت را با چشم نبیند و با دست لمس نکند حرکتی نمیکند. اگر باور نکنیم که عمرمان محدود است با عمرمان مثل کالایی معمولی برخورد میکنیم و بهصورت بهینه از آن بهره نمیبریم. با این تفاوت که از لحظه تولدمان پیشنهاد شگفتانگیز خلقتمان آغازشده است و پایانش هم حتمی است.
طبق قانون سوم نیوتن انسان یا در حالت سکون است یا با سرعت ثابت حرکت خود را ادامه میدهد مگر اینکه تحت تأثیر نیروی دیگری قرار بگیرد. برای رشد و تعالی نیاز به حرکت شتابدار داریم و درنتیجه باور به اینکه امروز آخرین روز از باقیمانده روزهای عمرمان است همان منبع انرژی است که ما را از سکون و حرکت با سرعت ثابت نجات میدهد و حرکتمان را شتابدار میکند.
لمس و باور محدودیت عمر مرا مجبور میکند تا وقتم را برای رسیدن به اهدافم سپری کنم، با این نگاه مرگ هیچگاه نمیتواند مرا غافلگیر کند چون همیشه با تمام قوا هر آنچه توانستهام را انجام دادهام و اگر کاری باقیمانده است شدنی و بهینه نبوده است.