سلام دوران تلخ و شیرین 20 ساله تحصیلیام 3 ماهی است که به اتمام رسیده است و عملاً فارغالتحصیل شدهام. وقتی به عقب برمیگردم و نگاه میکنم که چه شبهایی را با استرس مدرسه و درس و دانشگاه سرکردهام خندهام میگیرد، وقتی کلکسیون مدارکم را میبینم که از دیپلم تا فوقلیسانس در روبرویم هستند و هرکدام درواقع مدرک قبلی را نقض کرده و از اعتبار خارج کرده است تا درنهایت فوقلیسانس در دستم بماند خنده از روی لبم پر میکشد و جایش را به بغضی تلخ میدهد.
تا زمان ورود به دانشگاه که عملا حق انتخاب نداشتیم و عملاً میبایست درس میخواندیم، برای درس خواندمان دو حالت متصور بود یا مثل بچههای حرفگوشکن بودیم و صفت چیز خوان بودن و کوشا بودن را میگرفتیم یا اینکه با هر ضرب و زوری که امکانپذیر بود مجبورمان میکردند تا نمره پاسی بگیریم.
درس خواندن تا لیسانس به یکی از تفریحات روزمره نوجوانان امروز تبدیلشده است این تفریح ادامه پیدا میکند تا از نوجوانی پا به جوانی بگذارند، انقدر جوان می شوند و می دوند تا اینکه درنهایت ناخودآگاه به هر دلیلی پایشان در باتلاقی به نام کارشناسی ارشد وارد میشود.
عمر گرانبهایی که میبایست صرف تولید و خدمت به خود و آیندگانشان شود عملاً و رسماً در سیستم آموزشی ناکارایی که تنها میتواند کارگران یقهسفید پرورش دهد به ورطه نابودی کشانده میشود.
اگر بهعنوان یک رطبخورده عرض کنم که ارشد نگیرید یا مدرسه نروید خندهدار جلوه میکند اما میگویم سعی کنید عمرتان را در مسیری سپری کنید که ارزشافزوده تولید کنید.
اگر شخصی مثل حقیر به دکترا و تدریس و یا یک شخصیت نظریهپرداز فکر میکند برای کارش نیاز به دکترا دارد شاید گریزی نداشته باشد جز اینکه وارد سیستم آموزشی فوق شود و باتحمل همه سختیها مدارک دانشگاهی را اخذ کند.
اما اگر کسی هدفش از درس خواندن کار کردن است اشتباه است که فقط به درس و دانشگاه فکر کند، کدام شغل را میشناسید که برای انجامش نیاز به محاسبه انتگرال دوگانه و سهگانه داشته باشید؟
در کدام مهارت کارشناسی حد و مشتق و تابع برایتان مفهوم دارد؟
چه کسی معنی حد را بعد از فوق لیسانس میداند؟
در کدام بخش از زندگیمان فرمولهای ریاضی که به زحمت فرا گرفتیم به کار گرفته میشوند؟ فرمولهایی که برای حفظ کردنشان شبهایمان را صبح کردیم. فرمولهایی که به لطف شرکتهای نرمافزاری تنها یکبار نوشتهشدهاند و از آن به بعد فقط نیاز است تا استفاده شوند.
نگاه کاربردی به علوم و دروس از نظام آموزشی ما مجزا شده است و درواقع تنها مدرک بِدستانی متوقع را در سیستم آموزشیمان پرورش میدهیم.
متوقع بودن مدرک به دستان بیراه نیست کسی که 20 سال از شیرینترین دقایق عمرش را در پشت کرسیهای دانشگاه سپری کرده است و امروز برچسب مهندس را بر پیشانی خود دارد، با این باور که مسیر موفقیت از دانشگاه می گذرد وارد این سیستم شده و هر آنچه به او آموختهاند را فراگرفته است، این فرد اگر طلبکار و متوقع باشد کاملاً بجا است.
متأسفانه 20 سال در سیستم آموزشی مان در گوش نوجوان و جوانانمان لالایی میخوانیم تا خوابشان کنیم که هرچه میخواهند در نزد ماست و آینده روشن درگرو حرفگوشکن بودنشان است؛ اما وقتی از درس فارغ شدند او را به چالش سطل آب یخ دعوت میکنیم و میگوییم که خواب بس است بیدار شو که اکنون وقت تلاش است.
کدام تلاش؟
تلاش با چه مهارتی؟
به ناچار باید دعوت به چالش را بپذیرد چون خبری از نان مجانی نیست،بعد از 20 سال درس خواندن کارگران یقه سفید مثل کارگری که مسیر دانشگاه را انتخاب نکرده است باید در عرصه عمل مورد آموزش قرار بگیرد، کارگری کند تا بتواند بر روی پای خود بایستد.
کارگری و مهندسی و هر شغلی در جایگاه خود مورد احتراماند و برای کار کردن یک سیستم به همه این افراد نیاز است، منظور از مطلب فوق این است که برای کارگر شدن که نیاز نیست 20 سال درس بخوانیم؟ نیاز است؟